☘️ تلنگر ☘️
از معلمی میگفت به نام محمدجعفر خیاطی. میگفت عجیبترین معلم دنیا است و امتحاناتش عجیبتر! میگفت هر هفته امتحان میگرفت و هر کسی باید برگه خودش را تصحیح میکرد؛ آن هم نه در کلاس، در خانه و دور از چشم همه.
تعریف میکرد اولین باری که برگه امتحانش را در خانه تصحیح کرد سه غلط داشت. یادش نمیآمد از ترس بود یا عذاب وجدان، اما هرچه بود نگذاشت اشتباهاتش را نادیده بگیرد و به خودش بیست بدهد.
فردای آن روز در کلاس وقتی همه بچهها برگههایشان را تحویل دادند فهمید همه بیست شدهاند به جز او؛ به جز او که از خودش غلط گرفته بود. میگفت: “نمیخواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم؛ برای همین بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمره بهتری بگیرم.”
مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید. امتحان که تمام شد معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت! چهره همکلاسیها دیدنی بود. آنها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همه امتحانات دیگر، خودشان تصحیح میکنند؛ اما گویا این بار فرق داشت.
فردای آن روز وقتی آقای خیاطی نمرهها را خواند فقط او بیست شد، چون برخلاف دیگران او از خودش غلط میگرفت، از اشتباهاتش چشمپوشی نمیکرد و خودش را فریب نمیداد.
در حالی که به افق خیره بود گفت:
“زندگی پر از امتحان است. نمیدانم خیلی از ما انسانها چرا اشتباهاتمان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم و خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم؟! در حالی که یک روز برگه امتحانمان دست آقای خیاطی میافتد. آن روز حقیقت روشن میشود و نمره واقعیمان را به ما میدهند.
اگر خودمان را دوست داریم باید تا وقت هست غلطهای خود را بگیریم قبل از این که کار از کار گذشته باشد و غلطهایمان را بگیرند.”
#زندگی_نیازموده_ارزش_زیستن_ندارد