🍁برشی از یک کتاب🍁
« … بنیان پرسش، مواجهه با جهان است؛ چه جهان طبیعی و چه جامعۀ انسانی… .
انسان، با پرسشگری و پاسخی که به پرسش خود میدهد، با جهان و با خود، یگانه میشود.
هر پرسش راستینی، در اساس، پرسشگر را نیز دربرمیگیرد؛ او را از گمشدگی، بیگانگی و بیپناهی میرهاند و به سمت هویتیافتن سوق میدهد.
… با حاکمیت اقتدار ایلی بر ایران که از غزنویان شروع شد و در هزار سال بعد با سقوط قاجاریه به سر آمد، پرسشگری در تاریخ فکری ایرانیان چندان به افول گرایید که در آستانهٔ انقلاب مشروطه، ایرانیان پاسخی برای چگونگی برونرفت از انحطاط تاریخی خویش نداشتند و حتی ناتوان بودند که این انحطاط را به درستی به پرسش درآورند… .
در قلمرو سیاست، “حکومت استبدادی”، مهمترین عامل به بنبست کشاندن و محال گردانیدن پرسشگری است.
کافی است گفته شود پرسشگری، تقلای ذهنی انسان برای نظارت بر جهان و جامعه انسانی است؛ و حکومت استبدادی به عنوان حاکمیت خودکامگی، با هر نوع نظارتی از سوی مردم در تضاد است… .
پرسیدن، اسطورهزدایی از امری است که به پرسش در میآید. هرآنچه به پرسش در آید، عینیت مییابد و “استبداد”، غلبهٔ تصور و ذهنیت اسطورهپردازی شده از واقعیت اجتماعی و سیاسی است؛ “استبداد”، حکومت رازپردازی و ابهامسازی است.
پرسشگری در روابط انسانی، حتی در رابطهٔ حکومتگران و مردمان، نوعی برابری مدنی میان پرسشگر و مخاطب پرسش، ایجاد میکند و “استبداد”، حکومت نابرابری است… .
از منظر مفهوم پرسشگری، گذار از جامعهٔ سنتی به جامعهٔ متجدد -که از انقلاب مشروطه تاکنون در ایران به انجام نرسیده است- گذار از “جامعهای پاسخجو” به “جامعهای پرسشگر” است.
اگر انسان سنتی در جهانی بدیهی میزید و ذهنیت او انباشتهٔ باورهایی است که مطلق میپندارد، نخستین ویژگی انسان متجدد، پرسشگر بودن اوست. »
🔹کتاب “استبداد در ایران”
🔹نوشتهٔ “حسن قاضیمرادی”
🔹ناشر: “کتاب آمه”
🔹چاپ ششم، ۱۳۹۳