🍁برشی از یک کتاب🍁
🔹عنوان کتاب:
“امیرکبیر یا میرزاتقی خان فراهانی،
قهرمان مبارزه با استعمار”
🔹نویسنده:”اکبر هاشمی رفسنجانی”
🔹ناشر:”مؤسسه انتشارات فراهانی”
🔹تاریخ چاپ: اسفندماه ۱۳۴۶
◀️برشهایی از فصل ۵ کتاب با عنوان “پایان کار”
🔹صفحهٔ ۳۹۲:
« “ناصرالدین شاه ترجیح داد که ایران خراب شود، مردم از میان بروند، مملکت عرصهٔ مبارزه و نفوذ اجانب باشد؛ ولی یک مرد مقتدر و توانا و لایق که جلو عیاشیهای او را میگیرد و حدود سایرین را تعیین میکند زنده نباشد” شماره مخصوص روزنامه دموکرات ایران که به مناسبت صدمین سال شهادت امیرکبیر منتشر شد.»
🔹صفحهٔ ۴۰۷:
« امیرکبیر در ملاقات شاه به مقتضای طبع بلند و فکر مستقل خود و برخلاف رویهٔ افراد جاهطلب و بیشخصیت، عجز و التماس به خرج نداد و بلکه خدمات ارزنده و بیسابقهای که به ایران و شخص شاه کرده بود تذکر داد و پس از تشریح خدمات و رفع اشکالات خیالی و بیحقیقت شاه، اظهار داشت که : “جزای این همه خدمت نباید چنین باشد”.
شاه هم به مقتضای طبع استبداد و روحیهٔ دیکتاتوری که داشت در جواب آن همه حرف حساب گفت: “تمام این خدمات با خواست و اراده و قدرت و پشتیبانی خود ما انجام شده است”.
و سرانجام فقط شاه وعده داد که دربارهٔ اتهامات وارده، بررسی و بازرسی نماید و نتیجه را بعدا به اطلاع امیر برساند. امیر مدافعات عاقلانهٔ خود را با حفظ عزت نفس انجام داد و به خانه برگشت و به انتظار نتیجه نشست.
از مجموع مدارک و اسناد مربوط به حوادث چند روز بعد از عزل امیر به دست میآید که ناصرالدین شاه دربارهٔ امیرکبیر کاملا دودل و سرگردان بوده است و تنها قدرت وسوسهٔ باند مخالف امیرکبیر و پشتکار آنها بوده است که شاه را وادار میکرده با قلم لرزان و فکر متزلزل و متحیر، احکام صادرهٔ ضد امیر را امضا کند.»