☘️برشی از یک کتاب☘️
🌸 « ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪه، ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ.
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﺑﻪ او ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩاﯼ؟
– ﻧﻪ.
– ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ؟
– ﻧﻪ.
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ؟
-ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ سخت ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩﺍﻡ؛ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ.
– ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯﻩﺧﻮﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽﺑﺮﺩ!
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ… .» 🌸
🔹کتاب “الحیاة”
🔹محمدرضا حکیمی و همکاران
🔹جلد نهم، ص۲۰۱
◀️◀️◀️مطالب زیر مربوط به متن کتاب نیست:
🌸ﺍﯾﻦ گزارش تاریخی، نکات تأملبرانگیزی دارد:
🔹طبق متن، به گفتهٔ خود این زن، موقعی نیز که در مکه خواننده بوده، از پیامبر کمک میگرفته و پیامبر، پناه ایشان و دیگران بوده است.
🔹پیامبر، کمککردن خویش را مشروط به شرطی نکرده است؛ مثلا نفرموده است که قول بده خوانندگی نکنی تا کمکت کنم! از خویشان خود خواستهاند که به این زن کمک کنند و آنها نیز کمک کردهاند.
🔹آن زن ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ قصد ﻣﺴﻠﻤﺎﻥشدن نیز نداشت؛ ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! بیآنکه مجبور به ایمان شود.
🔹مدینهٔ تحت حکومت پیامبر، چنان امن و آزاد بوده است که زنی چنان مضطر، حتی برای رفع نیاز خود ضرورتی به پنهان کردن باور خود نمیبیند؛ بلکه حتی با صراحت هم میگوید قصد مسلمانشدن ندارد، بیآنکه کمترین نگرانی احساس کند.
🌸«ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ما ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
در این عید ارجمند، مبعوثشدن محمدِ وجودمان را از درگاه حضرت دوست بخواهیم…»🌸